سورنا فشن می شود.......
سورنا گلی سلام..... نمیدونم چرا این روزها تند تند برات مطلب می نویسم.اخه چیزهایی پیش میاد که دلم می خواد ثبتشون کنم. از وقتی بدنیا اومدی نمیدونم چرا بعضی موقعا و تو بعضی ماها احساس می کنم یهویی خیلی بزرگ شدی.این ماه یکی از همون ماهها است.از وقتی وارد بیست و سه ماهگی شدی این احساس رو دارم. چند روز پیش در یگی از این گشت های صبحگاهی وارد بازارچه نزدیک خونه شدیم تا خرید کنیم.اولین چیزی که گفتی با اینکه چند وقتی بود اونجا نرفته بودیم کلمه فرنگی یا همون توت فرنگی بود.از تعجب شاخ دراورده بودم.اخه چند وقت پیش با بابا اومدیم اینجا و توت فرنگی خریدیم و حالا تو به محض ورود به اون مکان این کلمه رو گفتی. برگشتیم و دوباره تو پارک کوچولوی روبروی خونه باز...